چقدر آرام و بی سرو صدا...
اینجا هم مثل قلب مهربانتان آرام و است و متین
اهل شلوغ بازی و هیاهو نیست!
با خودم فکر می کردم این هفته های آخر چه می شود حال و هوای این دفترچه مجازی...!
سیصد و چهل و هفت روز گذشت اما من آدم های زیادی رو دور وبرم دیدم که از پای چای صبحانه یادتان هستند تا سر سجاده نماز شب...!
امروز به جرات می تونم ادعا کنم در این کمتر از هجده روز مانده تا یک سالِ فراق ، روزی را شروع نکردم و به پایان نبردم مگر این که ذکر شما و خوبی هایتان در چند نوبت شنیده باشم ، چه از دوستان و نزدیکان و چه از ندای قلبم...
...که از همه بیشتر این روزها شما را مرور می کند...
دل تنگم حاج آقا به اندازه سیصد و چهل و هفت قرن دلتنگم ...
چه کنم من مثل شما اهل آرامش و قرار نیستم...