همکاسه ی سعید....!
شام "رویدادهای هفته" داشتیم. غذایی
که همه مواد غذایی هفته گذشته در آن پیدا می شد و مسئولین آشپزخانه از ته مانده
غذاها تهیه می کردند.
وقتی بچه
ها نشستند دور سفره، دوربین را دادم دست عباس دائم الحضور (شهید) و بهش گفتم:
- این
گوشه سفره رو هم خالی بذاریم که خدا بشینه اینجا و باهامون غذا بخوره.
نشستم بغل
سعید طوقانی (شهید)، احمد کرد (شهید)، اصغر بهارلویی، سیداکبر موسوی و حسین رجبی
(شهید(
و عباس
این عکس رو گرفت. فقط سر من توی عکس اضافی بود!
اون روزا،
هیچکس در ظرف و لیوان یک بار مصرف غذا نمی خورد.
همه عشقم
این بود که امروز نوبت منه با سعید همکاسه بشم.
چه لذتی
داشت وقتی سعید، قاشقی را که در دهانش کرده و غذاخورده بود، در کاسه فرو میبرد!
ما که با
هم همکاسه بودیم، هیچ مریضی ای نگرفتیم!
امروز که
همه از هم گریزانند و بچه لیوان دهنی پدر رو نمی پذیره! و ظروف یک بار مصرف
زندگیمون رو گرفته، عجب مریضی هایی فراگیر شده!