سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۵۶ ب.ظ
عزیز دل
طاووس تیر خورده ی من غافلی هنوز !؟
دنبال دانه های اسیر گِلی هنوز !؟
باغ تو را ، به نام کلاغی سند زدند
از خواب برنخیز ، که بی حاصلی هنوز !
دنیا کنار آمده با مرگ رنگ ها
درگیرِ راه حل همان مشکلی هنوز!؟
از حال من نپرس که دیوانه تر شدم
از حال و روز تو چه خبر ؟ عاقلی هنوز!؟
این ماه هم تمام شد اما هلال نه …
در چشم های مِه زده ام کاملی هنوز
با تخته پاره ها به توافق رسیده ام
من جزر و مدم و تو همان ساحلی هنوز
من ماضی بعیدم و گم بین جمله هات
اما تو در مضارع من فاعلی هنوز
بیدار مانده ام که تو را مثنوی کنم
آسوده تر بخواب ! عزیز دلی هنوز...!
۹۵/۱۰/۱۴