خدانگهدار بچّه ها
اگر در خواب می دیدم غم روز جدایی را
به دل هرگز نمی کردم خیال آشنایی را
بچه ها ای دسته گلها یاسها
وقت آن آمد جدا گردیم ما
روزهامان مثل یک تندر گذشت
یک کبوتر در دلم پر زد گذشت
روزهای پرتلاش و رنگ رنگ
رفته اند امروز مثل یک فشنگ
تند و با سرعت، سریع و با شتاب
مثل پرواز پرستو مثل خواب
روز اول هیچ مانده یادتان؟
روز لبخند و سوال از نامتان؟
خداحافظ داداش نازنینم
الهی همیشه شادت ببینم
روز آخر شد و هنگام رفتن
نیاور بر لبت جز نام رفتن
گل مهرت توی قلبم شکفته
وفای تو توی رگهام نهفته
خداحافظ برادرهای نازم
نهالان بلند سرفرازم
خداحافظ عزیزان صمیمی
هم آوازان ویاران قدیمی
دو سه روزی در این کاشانه بودی
نه مهمان بلکه صاحبخانه بودی
نِمیره چهره خوبت ز یادم
به یادت هستم وهمواره شادم
خداحافظ جای سلام بچه ها
آخه دیگه تموم شده فرصت ها