ناگهان یک فلش سر راهم
ناگهان دورتر دو گلدسته
راه من را به سمت آقا برد
راه این از زمانه هم خسته
قدیم تر ها با کاسه های سقاخانه ات برو بیایی داشتیم
اما این لیوانهای یکبار مصرف را کجای دلم بگذارم
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
یابد نشست و یک غزل تازه کار کرد
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد !
با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را مهار کرد
یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی سرپناه ها همه را خانه دار کرد
یا می شود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد
میگویند: شما آخوندها میگویید: اگر زکات ندهید باران نمیآید.
کشور کانادا اصلاً مسلمان نیست اصلاً زکات هم نمیدهند، صبح
تا شب هم باران میآید.
یا اگر ظلم کنی، سیلی میخوری. فلانی کارش ظلم کردن
است و تا حالا هم هیچ سیلی نخورده است.
اینها را چه کنیم؟
میگویم: شما که چای میخوری، اگر وسط چای خوردن
عطسه کنی. دستت تکان میخورد، از این نعلبکی و استکان چای سه قطره سه جا میچکد.
یکی به عینک میچکد.
یکی به لباست میچکد،
یکی به فرش میچکد.
خود
شما سه برخورد میکنی.
اگربه عینکت چکید، سریعاً دستمال کاغذی درمیآوری پاک میکنی.
اگر به لباس چکید میگویی: میرویم خانه با
دست یا با ماشین لباسشویی میشوییم.
اگر به فرش چکید، میگویید: باشد شب عید!
شب عید که قالیها را میشوییم.
اگر فوری باشد، دستمال کاغذی.
اگر لباس باشد، مشت و مال.
اگر قالی شد،دسته بیل.
چون قالی را با دسته بیل میشویند.کیفر هرچه به قیامت بیفتد خطرش بیشتر است.
سه تا را هم آیه داریم.
هم دستمال کاغذی، هم مشت
و مال، هم دسته بیل. هر سه در قرآن هست.
اما برخورد دستمال کاغذی این است. میگوید:
خدا گوید:
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
بدان آغوش من باز است
شروع کن! یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
ﺩﻟﻢ ………….. ﺑﭽـــــــﮕﯿﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ!
ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ، ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ!
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ !
۱۰۰ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﯼ ۱ ﻣﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻡ و ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻢ !
ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ۱۰ ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ !
ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ !
ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ !
ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻢ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﮐﻼﺳﺎ !
ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻢ …
بالای لونه مورچه ها بشینم و تماشاشون کنم !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣــﺎﺩﺭﻡ ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻪ ﻧﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻨﻢ!
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ !
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻪ نماز ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ ﺑﺮﻡ ﺟﻠﻮﺵ ﺍﻧــــــﻘﺪ ﺍﺩﺍ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﻡ ﺗﺎ ﺑﺨﻨﺪﻩ
ﻧﻤﺎﺯﺷﻮ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻓـــــﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ … .
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻢ