لواشک با معرفت
جوون تر که بودم یه دفعه رفتم مـغــازه بقالی یــه پـسـر بـچـه ی 5 - 6 سـالـه کـوچـولـو رو دیـدم کـه داشـت هـمـیـنـجـوری گـریـه مـی کـرد و بـه مـامـانـش مـی گـفـت مـن از اون لــواشــک بـزرگـهـا مـی خـوام ، مـامـانـش هـم بـهـش گوش نـمـی کـرد و مـی گـفـت کـوفـت بــخـوری ... ایـن صـحـنـه رو کـه دیـدم و بـه چـشـمـای مـعـصـومِ پـسـر بـچـه کـه پـر از اشـک شـده بـود نـگـاه کـردم یه کم پیش خودم فکر کردم که چیکار می تونم براش بکنم!؟ بعد یـه لـبـخـنـد ریـز و مـجـلـسـی زدم و لــواشـک رو بـرداشـتـم و رفـتـم پـولـش رو بـه مـغـازه دار دادم و بـرگـشـتـم پـیـش پـسـره کـه خـوشـحـال شـده بــود و بــا لـبـخـند هـمـیـشـگـیـم بـسـتـه لــواشـک رو بـاز کـردم و دسـتـم رو دراز کـردم سـمـت پـسـره و آشـغـالـش رو دادم دسـتـش و گـفــتـم دلـت بـســـــوزه مــن لــواشــک دارم و بـا چـنـان مـلـچ مـلـوچـی شـروع کـردم لـواشـک رو لـیـس زدن کـه بــچـه طـفـلـک از گـریـه کـبـود شـد مـامـانـش یـهـو محکم بـا کـیـف زد تـو سـرم و بـهـم گـفـت کـصـا... آشـغ... عــوضـ... مـگـه مـرض داری اشـک بـچـه رو در مـیاری؟؟؟
وبعد رفـت بـوسـش کــرد و نازش کرد و بــراش لــواشـک خــریــد ...
کـوچـولـو ,درسـتـه زیـاد گـریـه کـردی و مـن از مـامـانـت کـتـک خـوردم ولـی این تـنـهـا راهـی بود کـه بـه ذهـنـم رسـیـد کـمـکـت کـنـم بـه لـواشـکت بـرسـی, مـنـو بـبـخـش ...