دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۰۹ ق.ظ
ابوالایتام
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود...
منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
-
داود صالحی
(۲۳۳)
کلمات کلیدی
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۶ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۱)
- فروردين ۱۳۹۶ (۳)
- اسفند ۱۳۹۵ (۱)
- بهمن ۱۳۹۵ (۱)
- دی ۱۳۹۵ (۲)
- آذر ۱۳۹۵ (۴)
- آبان ۱۳۹۵ (۳)
- مهر ۱۳۹۵ (۲)
- شهریور ۱۳۹۵ (۵)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲)
- تیر ۱۳۹۵ (۳)
- خرداد ۱۳۹۵ (۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۵)
- فروردين ۱۳۹۵ (۵)
- اسفند ۱۳۹۴ (۳)
- بهمن ۱۳۹۴ (۲)
- دی ۱۳۹۴ (۳)
- آذر ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۳)
- مهر ۱۳۹۴ (۲)
- شهریور ۱۳۹۴ (۲)
- مرداد ۱۳۹۴ (۵)
- تیر ۱۳۹۴ (۵)
- خرداد ۱۳۹۴ (۹)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۸)
- فروردين ۱۳۹۴ (۳)
- اسفند ۱۳۹۳ (۶)
- بهمن ۱۳۹۳ (۶)
- دی ۱۳۹۳ (۴)
- آذر ۱۳۹۳ (۶)
- آبان ۱۳۹۳ (۸)
- مهر ۱۳۹۳ (۵)
- شهریور ۱۳۹۳ (۷)
- مرداد ۱۳۹۳ (۵)
- تیر ۱۳۹۳ (۴)
- خرداد ۱۳۹۳ (۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۵)
- فروردين ۱۳۹۳ (۶)
- اسفند ۱۳۹۲ (۸)
- بهمن ۱۳۹۲ (۵)
- دی ۱۳۹۲ (۳)
- آذر ۱۳۹۲ (۴)
- آبان ۱۳۹۲ (۷)
- مهر ۱۳۹۲ (۵)
- شهریور ۱۳۹۲ (۷)
- مرداد ۱۳۹۲ (۵)
- تیر ۱۳۹۲ (۶)
- خرداد ۱۳۹۲ (۱۰)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۹)
- فروردين ۱۳۹۲ (۸)
آخرین مطالب
- ۹۶/۰۶/۳۰دلم لک زده
- ۹۶/۰۲/۰۱اردیبعِشق
- ۹۶/۰۱/۲۴تقویمم
- ۹۶/۰۱/۱۹#دوستت دارم پدر
- ۹۶/۰۱/۰۹انتظار من
- ۹۵/۱۲/۰۵خداحافظ رفیق..!
- ۹۵/۱۱/۱۹خدای من!
- ۹۵/۱۰/۱۴عزیز دل
- ۹۵/۰۹/۲۸شب یلدا
پربیننده ترین مطالب
- ۹۲/۰۶/۱۴ال نود
- ۹۴/۰۴/۰۹عصای دست مادر
- ۹۴/۱۱/۰۸نظرِ فاضل
- ۹۳/۱۰/۲۹حریص
- ۹۲/۰۲/۲۸خدانگهدار بچّه ها
- ۹۲/۰۲/۲۱نان سنگک
- ۹۲/۰۴/۱۳عثـــــکل
- ۹۲/۰۶/۱۶باب الرضا
- ۹۲/۰۲/۰۲منِ شرمنده معلم بودم
- ۹۲/۰۳/۱۱اعتراف نامه شماره دو
محبوب ترین مطالب
- ۹۳/۰۹/۱۹وَ مَضَیتَ حَمِیدا
- ۹۳/۰۴/۱۷درسهایی از قرآن
- ۹۳/۰۶/۱۱صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
- ۹۳/۰۱/۱۵با تو، خدا
- ۹۲/۰۲/۲۸خدانگهدار بچّه ها
- ۹۳/۰۹/۲۱بدون شرح
- ۹۳/۰۹/۰۶هشتاد و هشت روزگیت مبارک!
- ۹۵/۰۳/۲۶زولبیا و بامیه
- ۹۳/۱۰/۱۰یادش بخیر...!
- ۹۲/۰۲/۲۱نان سنگک
مطالب پربحث‌تر
- ۹۲/۰۲/۲۸خدانگهدار بچّه ها
- ۹۲/۰۴/۰۴ناگهان چه زود ...
- ۹۲/۰۳/۱۱اعتراف نامه شماره دو
- ۹۲/۰۶/۱۴ال نود
- ۹۲/۰۳/۳۰ای گل نرگسم بیـــا
- ۹۲/۰۴/۱۶افطار دوستی
- ۹۲/۰۸/۲۶دوستت دارم...!
- ۹۲/۰۳/۲۶باحیوانات مهربان باشیم
- ۹۲/۱۰/۲۰دلتنگی
- ۹۳/۰۸/۱۲غریب
آخرین نظرات
- ۱۱ ارديبهشت ۹۹، ۰۴:۰۱ - علی جوادپورسلام استاد ما هنوز به یاد خاطرات ...
- ۳۰ شهریور ۹۶، ۰۹:۰۷ - میم شینبسیار زیبا احسنت
- ۲۲ تیر ۹۶، ۱۳:۰۸ - علی جوادپورخیلی عالی
- ۱ ارديبهشت ۹۶، ۱۰:۱۴ - ABOLFAZL :.چقدر قشنگ
- ۱۰ شهریور ۹۵، ۲۳:۱۷ - محمدعلی حریریسلام استاد واقعا دل تنگیم
- ۹ شهریور ۹۵، ۱۹:۳۴ - علی جوادپوراستاد سلام خواهش میکنم جواب بدید ...
- ۳۰ مرداد ۹۵، ۱۶:۲۰ - علی جوادپورسلام استاد من یکی از دانش آموزای ...
- ۱۰ مرداد ۹۵، ۱۴:۳۵ - محمد متین مذنبسلام استاد خوبید من مذنبم البته ...
- ۲۵ تیر ۹۵، ۱۸:۳۸ - http://angelasmith.us/car-insuance.htmlFırından sıcak sıcak Ankara ...
- ۲۳ تیر ۹۵، ۱۶:۲۵ - Mr. Moradiدر هر صورت خسته نباشید :) خدا قوت :)
۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۴۸
بیکمحمد لو
بیکمحمد لو
سلام اقا
من هم ازشنیدن این خبرناراحت شدم وهمیشه خنده هاشون یادم می مونه مخصوصا روزی را که درحیاط دبیرستان بودم واقای داد گسترنیا با مهربانی پیش من امد اسمم را پرسیدویاروزی راکه درمشهد دیدمشان
روحشان شاد
من هم ازشنیدن این خبرناراحت شدم وهمیشه خنده هاشون یادم می مونه مخصوصا روزی را که درحیاط دبیرستان بودم واقای داد گسترنیا با مهربانی پیش من امد اسمم را پرسیدویاروزی راکه درمشهد دیدمشان
روحشان شاد
۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۱۱
داود صالحی
داود صالحی
حتما علی جان
در آینده نزدیک حتما به بهترین شکل این کار رو انجام میدم
ان شاالله
۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۱۲
علی جوادپور
علی جوادپور
من ایشون رو نمی شناسم
اما روحشون شاد
استاد لطفاً بیشتر درباره ایشون توضیح بدید
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۴۵
داود صالحی
داود صالحی
سلام محمدحسین عزیز
استاد دادگسترنیا واقعا عزیز وبزرگ بودند
ویقینن به دعای بچه یتیم های شوش دانیال جایگاه خوبی به درگاه خداوند دارند
به در تصادف بین شهری در اتوبان قم به تهران درحالی که برای استراحت به پارکینگهای جاده ای رفتند این اتفاق افتاده روحشون شاد
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۱۷
محمدحسین محمدی نمینی
محمدحسین محمدی نمینی
سلام آقا
بازم تسلیت
امروز آقای صوفیانی، معلم اصول عقایدمون، می گفتن که ایشون خیلی آدم بزرگی بودن؛ می گفتن تا حالا عصبانیتشون رو ندیده بودند. منم با این که اون موقع بچه بودم یادمه که همیشه یه لبخندی روی لبشون بود. خیلی حیف شد.
شنیدم توی حادثه رانندگی فوت کردند
توی جاده بودن یا توی شهر؟
ممنون می شم اگه جوابم رو بدید
خسته نباشید
خداحافظ
من هم ازشنیدن این خبرناراحت شدم وهمیشه خنده هاشون یادم می مونه مخصوصا روزی را که درحیاط دبیرستان بودم واقای داد گسترنیا با مهربانی پیش من امد اسمم را پرسیدویاروزی راکه درمشهد دیدمشان
روحشان شاد