هدیه ای از همین نزدیکی ها
قدرت عشق
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم
به جای آن که انگشت اشاره ام را به سمت او بگیرم
در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرو می بردم
و نقاشی می کردم
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم
به جای غلط گیری ، به فکر ایجاد ارتباط بیشتر می بودم
بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه می کردم
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم ،
سعی می کردم کمتر بدانم اما بیشتر به او توجه کنم.
به جای اصول راه رفتن
اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم
از جدی بازی کردن دست بر می داشتم و
بازی را جدی می گرفتم
در مزارع بیشتری می دویدم
و به ستارگان بیشتری خیره می شدم
بیشتر درآغوشش می گرفتم
و کمتر او را به زور می کشیدم
کمتر سخت می گرفتم
و بیشتر تاییدش می کردم
اول احترام به خود را در او می ساختم
و بعد خانه و کاشانه اش را
و بیشتر از آنچه که عشق به قدرت را یادش بدهم
قدرت عشقورزیدن را یادش می دادم