به بهانه بازگشایی مدارس
قدیم تَرا معلم عزتی داشت
نون معلمی چه لذتی داشت
شاگردت از یه فرسخی مثل بید
ز هیبت معلمیت می لرزید
تو مهمونی جای تو صدر مجلس
زبونزد سوسن و سرو و نرگس
تموم دخترای این آبادی
می دیدنت تو پیرهن دامادی
عزت و احترام و جایگاهی
معلمی نگو ، که پادشاهی
این روزا اما چی بگم ، روم سیا
نداره هیچ رنگی دیگه اون حنا
تو مدرسه با بچه های شیطون
تو خونه هم نق نق و غرغر ِ اون
به خونه باز با خُلق تنگ اومدی
انگاری از میدون جنگ اومدی
تو مدرسه ، ادب یه جنس نایاب
تو خونه هم همیشه جنگ اعصاب
تو مدرسه ، شیطنت این و اون
تو خونه امر و نهی های ایشون:
گچی نکن اون کت و شلوارتو
نمالی روش ماژیک و خودکارتو
معلمی هم آخه کار شد واست؟
ببین تو دست خانمش پرستو
اضافه می شه روزی یک النگو
خونه گرفتن با آسانسور و وان
یه خونه هم تو شهرک گلستان
ببین فلانی که تو ساخت و سازه
اسم زنش کرده سه تا مغازه
این همه حرفا همه بادِ هواست
شکستن دلت ولی بی صداست
اگرچه همکلاسی های تنبل
همه برای خودشون شدن یل
فلانی که بی هنر و سواده
میفروشه بِت همش پز و افاده
اگرچه بعضی رفقات گرفتن
هر کدوما چند تا خونه، چند تا زن
اگرچه بقال سر خیابون
بهتره روزگارش از حالتون
اما عوض نمی کنی با دنیا
معلمی رو با تموم حرفا
شعر از حسن یعقوبی
چه زیبا