وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟
همیشه منتظر مادرت میشدی و جواب دادن رو به اون می سپردی ؛
چرا که میدونستی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری
و حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!!
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من
بازهم زائرت نیستم
از دور سلام